چی داره به روز جوون امـام رضـا میاد
دم در حجـرش یه صـدای آشنـا میاد
یه ذره آب بده به من داره جیگرم می سوزه
به گـریه های من نخنـد دل مـادرم می سوزه
کنار این حجـره ی بسته یه مـادر که دل شکستـه
با چـادر خاکی نشستـه
وای امون از این غـریبی ...
چی داره به روز جوون امـام رضـا میاد
سیـاه پوشـه عـالم که داره شب عـزا میاد
جوون ترین امـامه و مگه چی بوده گناهش ؟!
که خونه ی خودش باید حالا بشه قتلگاهـش
از چشمـامون بارون می باره
غریبه این شهـر و دیـاره
تو خونـه هـم یاری نداره
وای امون از این غـریبی ...