loading...
همه چیز از همه جا
حسین هاشمی 09372315154 بازدید : 167 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)

 

شهادت امام صادق (ع)

محیط ماتم

کسی که درکف او اختیار عالم بود

دلش زجور زمانه محیط ماتم بود

چراغ محفل انسش زاشک شد روشن

کسی که وارث علم نبی اکرم بود

گلی زگلشن سرسبز مصطفی چیدند

که باغ عشق ازاو باصفا و خرّم بود

شبانه خصم زخانه اگرچه  اورا بُرد

به پیش دشمن ظالم چو کوه محکم بود

تمام عمر زغمهای مادرش می سوخت

همیشه غُربت زهرا برش مجسم بود

چو گفت قاتل زهرا مغیره بود ،دلش

زغصه های غرق ماتم وغم بود

به گریه گفت «وفائی» که موسی جعفر

زداغ صادق آل علی قدش خم بود

التماس دعا


حسین هاشمی 09372315154 بازدید : 370 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)

 

رباعیات میلاد امام سجاد«علیه الّسلام»

فروغ ازلی

وقتی که فروغ ازلی دیدن داشت

انوار خداوند جلی دیدن داشت

با دیدن فرزند عزیزش سجاد

لبخند حسین بن علی دیدن داشت

لبخند

شادی و طرب به دست غم بند زده است

دل را به سرور وعشق پیوند زده است

دیدند زمین و آسمان نورانی است

گفتند مگر حسین لبخند زده است

سجاده نشین

محبوب حریم حق تعالا آمد

تفسیر گر نور و تجلا آمد

درفصل شکفتنشن سروشی می گفت

سجاده نشین عرش اعلا آمد

التماس دعا

حسین هاشمی 09372315154 بازدید : 148 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)

 

تا شد به روي دست نبي (ص) مرتضي (ع) بلند
شد رايت جلال خدا برملا بلند

بشنيد چون كه نغمه «يا ايهاالرسول»
گرديد منبري همه از پشته‌ها بلند

مرآت پاك لم‌يزلي، آيت جلي
شد بر سرير دست حبيب خدا بلند

آيين پاك ختم رسل ناتمام بود
گر بر نمي‌شد آن مه برج ولا بلند

هنگامه شد به كوري چشمان دشمنان
شد بانگ مرحبا ز همه ما سوي بلند

خورشيد دين، سپهر يقين، ختم مرسلين
شد زين سبب ميان همه انبيا بلند

تا شد به عرش دست نبي ماه عارضش
شد اين ندا ز بارگه كبريا بلند

تكميل شد شريعت پاك محمدي
چونان كه گشت دين خدا را لوا بلند

اي مظهر صفات خداوند لايزال
وي از تو آسمان ولايت به پا بلند

هرجا كه بود پيكر هر ناتوان به خاك
هر جا كه بود ناله هر بي‌نوا بلند

هر جا كه بود طفل يتيمي سرشك‌بار
هرجا كه بود شعله شور و نوا بلند

از بهر دستگيري آنان سپندوار
يك‌باره مي‌شد ا» يد مشكل‌گشا بلند

تا خانه‌زاد خود كُنَدَت كردگار پاك
بهرت نمود خانه خود را بنا بلند

آهنگ «تفلحوا» چو شنيدي ز كوي دوست
و آواز خوش چو شد ز حريم حرا بلند

يك‌باره دست بيعت خود را از روي شوق
كردي به سوي شمس رُسل، مصطفي بلند

مدحت‌گر تو ذات جلالت مأب حق
مدح تو كرده با سخن «هل اتي» بلند

پا بر حريم خانه چون بگذاري از شرف
فرياد شوق مي‌شود از بوريا بلند

با ذوالفقار تو همه جا آشكار بود
دست بلند شير خدا، «لافتي» بلند

ما ريزه‌خوار خوان ولاي توايم و بس
از لطف توست اين كه بُوَد بخت ما بلند

خمّ غدير بود و به قدرت خدا نمود
جاه و جلال آن دُر يكدانه را بلند

در پهن دشت ظلمت كفر و نفاق و كين
همواره بود آيت شمس الضّحي بلند

باب المراد اهل جهاني و مي‌كنند
بر آستان قدس تو دست دعا بلند

اي نفس قدرت ازلي، - يا علي - نماي
نخل شكوه نهضت «روح خدا» بلند

ما پيروان مكتب سرخ ولايتيم
گر مي‌زنيم گام سوي كربلا بلند

عرش خدا زغصه بلرزاند، آن زمان
تيغي كه گشت بر سر آن مقتدا بلند

تا مست جام توست «براتي» به روزگار
سر مي‌كند به عشق تو روز جزا بلند

 

 

 

دشت تا خيمه زد آهنگ خروشيدن را
چاه هم تجربه كرد آتش جوشيدن را

دست خورشيد در آفاق رسالت چرخيد
چنگ زد گيسوي ترديد پريشيدن را

و بيابان چه تبي داشت از انبوه سكوت
تا مبارك كند اين آينه پوشيدن را

عشق ابلاغ شد و حلقه مستان گُل كرد
تازه كرد آن خُم نو، چشمه نوشيدن را

پر شد آغوش غدير از دم «بخٍّ بخٍّ»
تا بكوبد هيجانات نيوشيدن را

عطر «من كنتُ...» و غوغاي «علي مولاه»
قافله قافله راند اين همه كوشيدن را

 

 

 

دستي به هوا رفت و دو پيمانه به هم خورد
در لحظه «مي» نظم دو تا شانه به هم خورد

دستور رسيد از ته مجلس به تسلسل
پيمانه «مي» تا سر ميخانه به هم خورد

دستي به هوا رفت و به تاييد همان دست
دست همه قوم صميمانه به هم خورد

«لبيك علي »قطره باران به زمين ريخت
«لبيك علي» نور و تن دانه به هم خورد

يك روز گذشت و شب مستي به سر آمد
يعني سر سنگ و سر ديوانه به هم خورد

پس باده پريد از سر مستان و پس از آن
بادي نوزيد و در يك خانه به هم خورد

 

 

 

السلام اي غدير! مَهبَط عشق!
مقصد دولت مسلّط عشق!

السلام اي غدير! مقصد يار!
وي گل‌افشان ز موج‌موج بهار!

چه بهاري توراست؟ كز خُم تو
مست عشقيم در تلاطم تو؟

تشنگان ولايتيم همه
عطش بي‌نهايتيم همه

لب خشكم ارگ ترَك خورده‌ست
غيرتم بارها محك خورده‌ست

قصه اهل كوفه بودن چيست؟
مست آب و علوفه بودن چيست؟

لب، اگر تر كند علي (ع)، تيغيم
حنجرِ عارفانه تبليغيم

از ولايت هر آن كه دم نزند
نفس از بام صبحدم نزند

عشق را وقت استماع رسيد
وحي در «حجة‌الوداع» رسيد

ما علي (ع) را گرفته‌ايم هنوز
تا نبي (ص) را چو خويش، گُم نكنيم
از سبو مي‌ زديم تا ديگر
جام را در شراب خُم نكنيم

ورنه «مروان»، «معاويه»، «هارون»
همگي از نبي (ص) سخن گويند
من، ولي، دستِ آن كسان بوسم
كز نبي (ص) زينبي (س) سخن گويند

غير آل علي (ع) كه مي‌داند؟
دين احمد، به تيغ، پابرجاست
حقِّ بدعت‌گذار، شمشير است
جايِ احساس و عشق، ديگر جاست

«ابن ملجم» نكشت، مولا را
مرگ، طاقت نداشت پيش علي (ع)
همه گفتند: امام را كشتند
ليك زنده است تا هميشه علي (ع)

لفط بر لفظ، من نمي‌بافم
هر طرف بنگرم، علي (ع) بينم
نه در آن كوچه يا در اين خانه
هركجا بگذرم، علي (ع) بينم

اوست نوري زلامكان و زمان
كه جهان در شعاع‌هاش، گُم است
گر به دنبال ديدن اويي
عكسش افتاده در «غدير خُ«» است

شيعه، سني‌ترين مذهب‌هاست
زان كه سنت، ملاك هر شيعه‌ست
زين سبب هركه اهل سنت شد
دم ز حيدر زند، اگر شيعه‌ست

سني و شيعه را اگر فرقي‌ست
اندك است آن چنان كه دشنه و تيغ
هر دو در قلب خصم، خواهد شد
تا كه خورشيد، سرزند زستيغ

آفتاب، آفتابِ اسلام است
بر سرِ ي، سرِ حسين (ع) ببين
دين، به تيغ دو تيغه، مديون است
«خيبر» و «خندق» و «حنين» بين

ذوالفقارِ ستيز! مولا
كوفيانه را به قعرِ گور فرست
جوشِ رجّاله‌هاست از شش سو
سيصد و سيزده غيور فرست

همرهانم! برادران! ديري‌ست
دشمنان، در كمين ما هستند
نه به دنبال، شوكت مايند
در پي مسخ دين ما هستند

بين‌ ما، تا شكاف اندازند
فرقه‌ها ساختند، بيهوده
اشتراكات را نهان كردند
چون چراغي كه مي‌زند دوده

روشنايي بجو، كه تاريكي
تيه گمراهي است باور كن
مصطفي، آن كه ماه كامل ماست
هم ستاره علي‌ست، آري چون،

علي (ع) آيينه خداوند است
عشق از او، انعكاس مي‌يابد
نور، بر گِرِد قامتش پيچد
ماهِ من، ناشناس مي‌تابد

ياد كن خلوتِ فقيران را
در شبِ سرِ يثرب و كوفه
گريه‌ها، گريه‌هاي مولاوار
رازها، رازهاي مكشوفه

پرده برداشت حيدر از اسرار
هرچه بود و نبود، با من گفت
غصه‌ها را و زخم‌ها را سرخ
دردها را كبود، با من گفت

بعد از آن صحبت غريبانه
اسمان را بنفش، مي‌بنيم
آخرين مرد، خواهد آمد و من
آسب و تيغ و درفش، مي‌بينم

آخرين مرد، آخرين اميد
آخرين حامي ولايت حق
آخرين گردبادِ نوراني
انتشار عدالت مطلق

 

 

 

اي علي، اي ارتفاعت تا خدا
بي نهايت، بيكران، بي‌انتها

اي علي، اي همسر بانوي اب
جلوه حق، اسم اعظم، نور ناب

اي علي اي خوب، اي تنهاترين
اي ملايك با نگاهت همنشين

اي علي، اي آفتاب حق سرشت
اي قسيم روشني‌هاي بهشت

اي فراتر از تصور، ازخيال
بحر عرفان، آفتاب بي‌زوال

اي تو خورشيد نهان در زير ابر
كوه علم و كوه حلم و كوه صبر

چون تو مردي نيست در اين روزگار
هيچ تيغي نيز، همچون ذوالفقار

جان ما را كن ز عشقت منجلي
اي فدايت جان عالم، يا علي

كاش مي‌كرديم بيعت تا بهار
مي‌شكفتيم از كرامات علي

در بهارستان او گل مي‌شديم
زائر آواز بلبل مي‌شديم

از غدير خم، سبويي مي‌زديم
در صراط عشق، هويي مي‌زديم

زائر كوي تولا مي‌شديم
جرعه نوش عشق مولا مي‌شديم

با نزول سوره سبز غدير
باز مي‌كرديم، بيعت با امير

با علي، آيينه‌دار سرنوشت
وارث بوي خدا، بوي بهشت

شد غدير خم، هلا، اي عاشقان!
مي‌وزد عطر علي از آسمان

چيست تفسير غدير خم؟ علي
عشق را، مولا، عدالت را، ولي

چيست تفسير غدير خم؟ ولا
رستخيز عشق، بيعت با خدا

چيست تفسير غدير خم؟ حريم
رو به روي ما، صراط مستقيم

چيست تفسير غدير خم؟ اميد
مژده رحمت به امت، بوي عيد

چيست آيا اين غدير خم؟ سحر
صبح صادق، نور لبخند ظفر

چيست آيا...؟‌ساقي و ساغر، شراب
اتشي در جان هستي، عشق ناب

چيست آيا... ؟ خنده فتح المبين
روز اكمال رسالت، عيد دين

چيست آيا...؟ سيب سرخي ناگهان
سهم ما از عشق، آري عاشقان

در غدير خم خدا شد منجلي
در دل خورشيدي مولا علي

چيره شد فرمانرواي آفتاب
گشت سهم آفرينش، نور ناب

عشق باريد و زمين آيينه شد
مهرباني وارد هر سينه شد

خاك را بوي نجيب گل گرفت
عالم هستي، تب بلبل گرفت

آسمان شد با زمين همسايه باز
شد زمين مهمانسراي اهل راز

چشم‌ها با نور همبستر شدند
قلب‌ها با هم صميمي‌تر شدند

قبله توحيد، آن جان جهان
روح ايمان ، خاتم پيغمبران

در غديرستان خم، اعجاز كرد
راز معصوم خدا را باز كرد

گفت پيغمبر: ‌علي نور خداست
بعد من، او پيشوا و مقتداست

اي شمايان! امت سبز زمين
در ميان خلق عالم، بهترين

حرف حق اين است و در آن شبهه نيست
هم علي حق است و هم حق با علي‌ست

عشق را در قلب خود دعوت كنيد
با علي،‌نور خدا، بيعت كنيد

اين حقيقت از كسي مستور نيست
جانشين نور، غير از نور نيست

در غدير خم ولايت شد قبول
برد بالا دست مولا را رسول

رفت بالا دست خورشيد غدير
شد امام و متداي ما، امير

عشق، بيعت كرد با نور خدا
شد عدالت، سرور و مولاي ما

نور احمد، برگرفت از رخ نقاب
«آفتاب آمد، دليل آفتاب»

زين بشارت، آسمان خنديد مست
نور باريد و طلسم شب شكست

شد جهان، آيينه باران علي
عالم هستي، چراغان علي

جون علي،‌ آيينه عدل است و داد
دست در دست علي بايد نهاد

چون علي، نور خداي سرمد است
بيعت ما با علي، با احمدست

شد ز عشق حق، وجودش صيقلي
هر كه بيعت كرد، با نور علي

باز دل در كوي مستي گم شده
عالم هستي، غدير خم شده

باز هم مستيم، از جام غدير
باده مي‌نوشيم با نام امير

باز فصل شور و شيدايي شده
در زمين از عشق، غوغايي شده

آمده عيد ولايت، عاشقان
روز اكمال رسالت، عاشقان

در غدير خم، بيا كامل شويم
«ياعلي» گوييم و صاحبدل شويم

«ياعلي» گوييم تا بالا شويم
قطره‌ها، اي قطره‌ها دريا شويم

با علي،‌ نور خدا، بيعت كنيم
عشق را در قلب خود، دعوت كنيم

با علي، هم عهد و هم پيمان شويم
هم زبان و هم دل قرآن شويم

با علي، قرآن ناطق، بوتراب
سوره عصمت، امام آفتاب

چون كه احمد گفت: ‌او نور جلي‌ست
بعد من، اي عاشقان! مولا، علي‌ست

 

 

 

چون وجود مقدس ازلي
شاهد دلرباي لم يزلي

وقت پيمان گرفتن از ذرات
با صدايي رسا و بانگ جلي

«اولست بربكم» فرمود
پاسخ آمد از هر طرف كه: بلي

تا بسنجد عيارشان، افرودخت
آتشي در كمال مشتعلي

داد فرمان، روند در آتش
تا جدا گردد اصلي از بدلي

فرقه‌يي ز امر حق تمرد كرد
گشت مطرود حق ز پر حيلي

با شقاوت قرين و مد شد
شد پريشان ز فرط منفعلي

فرقه ديگري در آتش رفت
ز امر يزدان قادر ازلي

نادر شد بهرشان چو خلد برين
كه بود اين سزاي خوش عملي

با سعادت قرين شد و همدم
گشت مقبول حق ز بي خللي

بهر اين فرقه حق عيان فرمود
جلوات نبي و نور ولي

كه منم نور احمد مختار
مهر من نيست غير مهر علي

ناگهان شد عيان در آن وادي
نور مولا علي ز بي حللي

چون به خود آمدند، مي‌گفتند
در حضور خداي لم يزلي

كه: علي دست قادر ازلي‌ست
رشته ما سوا به دست علي‌ست

 

 

 

قسم به جان تو اي عشق اي تمامي هست
كه هست هستي ما از خم غدير تو مست

در آن خجسته غدير تو ديد دشمن و دوست
كه آفتاب برد آفتاب بر سر دست

نشان از گوهر آدم نداشت هر كه نبود
به خمسراي ولايت خراب و باده پرست

به باغ خانه تو كوثري بهشتي بود
كه بر ولاي تو دل بسته بود صبح الست

در آن ميانه كه مستي كمال هستي بود
به دور سرمدي‌ات هر كه مست شد پيوست

بساط دوزخيان زمين ز خشم تو سوخت
چو در سپاه ستم برق ذوالفقار تو جست

هنوز اشك تو بر گونه زمان جاري‌ست
ز بس كه آه يتيمان، دل كريم تو خست

ز حجم غربت تو مي‌گريست در خود چاه
از آن به چشمه چشمش هميشه آبي هست

هنوز كوفه كند مويه از غريبي تو
زمانه از غم تنهايي‌ات به گريه نشست

دمي كه خون تو محراب مهر رنگين كرد
دل تمامي آيينه‌ها ز غصه شكست

 

 

 

صداي كيست چنين دلپذير مي‌آيد؟
كدام چشمه به اين گرمسير مي‌آيد؟

صداي كيست كه اين گونه روشن و گيراست؟
كه بود و كيست كه از اين مسير مي‌آيد؟

چه گفته است مگر جبرييل با احمد؟
صداي كاتب و كلك دبير مي‌آيد

خبر به روشني روز در فضا پيچيد
خبر دهيد:‌كسي دستگير مي‌آيد

كسي بزرگ‌تر از آسمان و هر چه در اوست
به دست‌گيري طفل صغير مي‌آيد

علي به جاي محمد به انتخاب خدا
خبر دهيد: بشيري به نذير مي‌آيد

كسي كه به سختي سوهان، به سختي صخره
كسي كه به نرمي موج حرير مي‌آيد

كسي كه مثل كسي نيست، مثل او تنهاست
كسي شبيه خودش، بي‌نظير مي‌آيد

خبر دهيد كه: دريا به چشمه خواهد ريخت
خر دهيد به ياران: غدير مي‌آيد

به سالكان طريق شرافت و شمشير
خبر دهيد كه از راه، پير مي‌آيد

خبر دهيد به ياران:‌دوباره از بيشه
صداي زنده يك شرزه شير مي‌آيد

خم غدير به دوش از كرانه‌ها، مردي
به آبياري خاك كوير مي‌آيد

كسي دوباره به پاي يتيم مي‌سوزد
كسي دوباره سراغ فقير مي‌ايد

كسي حماسه‌تر از اين حماسه‌هاي سبك
كسي كه مرگ به چشمش حقير مي‌آيد

غدير آمد و من خواب ديده‌ام ديشب
كسي سراغ من گوشه گير مي‌آيد

كسي به كلبه شاعر، به كلبه درويش
به ديده بوسي عيد غدير مي‌آيد

شبيه چشمه كسي جاري و تبپنده، كسي
شبيه آينه روشن ضمير مي‌آيد

علي (ع) هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق هميشه امير مي‌آيد

به سربلندي او هر كه معترف نشود
به هر كجا كه رود سر به زير مي‌آيد

شبيه آيه قرآن نمي‌توان آورد
كجا شبيه به اين مرد، گير مي‌آيد؟

مگر نديده‌اي آن اتفاق روشن را؟
به اين محله خبرها چه دير مي‌آيد!

بيا كه منكر مولا اگر چه آزاد است
به عرصه گاه قيامت اسير مي‌آيد

بيا كه منكر مولا اگر چه پخته، ولي
هنوز از دهنش بوي شير مي‌آيد

علي هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق هميشه امير مي‌آيد...

 

 

 

آسمان، سرپناه مولا بود
و زمين، كارگاه مولا بود

عاشقي، پابه‌پاي او مي‌رفت
چشم نرگس، نگاه مولا بود

هرچه مي‌كرد، دلبري مي‌كرد
مهرباني، سپاه مولا بود

عدل و آزادگي، كه گم مي‌شد
چشم مردم، به راه مولا بود

روز، هر چيز داشت؛ از او داشت
و شبان، شاهراه مولا بود

روز و شب را، به كار، وا مي‌داشت:
اين، سپيد و سياه مولا بود!
آب، از الغدير، برمي‌داشت
مَشربي، كه گواه مولا بود

كوفه، هرچند هم، كه بد مي‌كرد
باز هم، در پناه مولا بود!

پدر خاك بود و، خاكي بود
بي‌گناهي، گناهِ مولا بود!

 

 

 

به آتش مي‌كشم آخر زبان سربه‌زيرم را
به توفان مي‌سپارم اسمان‌هاي اسيرم را

منم من، گردبادي خسته‌ام، زنداني خويشم
بگيريد آي مردم دست‌‌هاي ناگزيرم را

تمام عمر باقي مانده‌اش را گريه خواهد كرد
اگر توفان بخواند خنده‌هاي دور و ديرم را

درختان گردبادي رو به خورشيدند، از آن دم
كه خواندم در مسير باد، اندوه غديرم را

شبي اندوه تابان علي (ع) از چاه بيرون شد
شبي سيراب ديدم جان سر تا پا كويرم را

 

حسین هاشمی 09372315154 بازدید : 259 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)

 

توکلت علی الله می گم تو هر نمـازم

 

 

خـدا خودش نوشته من به علی می نازم

 

 

رو  شه پر فرشتـه نام علی نوشته

 

 

خـدا با عشق حیـدر گل منو سرشته

 

 

همیشه و تو هر جا کلام من علیه

 

 

همه دیگه می دونن آقای من علیهِ

 

 

با یا علی می ایستم با یا علی می خوابم

 

 

فردا با عشق حیـدر پاک دیگه حسابم

 

 

دم همه دم یا حیـدر

 

 

صاحب دم یا حیـدر

 

 

لوح و قلم یا حیـدر

 

 

شـاه کرم یا حیـدر

 

 

یا علی یا علی یا علی یا علی

 

 

قشنگ ترین سرودم ذکر یا علیه

 

 

صحن و سرای قلبم همیشه ماله علیه

 

 

ایوون طلای آقام دل از دلم ربوده

 

 

درهای رحمت حق به روی من گشوده

 

 

وقتی دلم می گیره ذکر علی می گیرم

 

 

می خوام ز حضرت حق من تو نجف بمیرم

 

 

دم همه دم یا حیـدر

 

 

صاحب دم یا حیـدر

 

 

لوح و قلم یا حیـدر

 

 

شـاه کرم یا حیـدر

 

 

یا علی یا علی یا علی یا علی

 

 

حسین هاشمی 09372315154 بازدید : 447 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)

 

چی داره به روز جوون امـام رضـا میاد

 

 

دم در حجـرش یه صـدای آشنـا میاد

 

 

یه ذره آب بده به من داره جیگرم می سوزه

 

 

به گـریه های من نخنـد دل مـادرم می سوزه

 

 

کنار این حجـره ی بسته یه مـادر که دل شکستـه

 

 

با چـادر خاکی نشستـه

 

 

وای امون از این غـریبی ...

 

 

چی داره به روز جوون امـام رضـا میاد

 

 

سیـاه پوشـه عـالم که داره شب عـزا میاد

 

 

جوون ترین امـامه و مگه چی بوده گناهش ؟!

 

 

که خونه ی خودش باید حالا بشه قتلگاهـش

 

 

از چشمـامون بارون می باره

 

 

غریبه این شهـر و دیـاره

 

 

تو خونـه هـم یاری نداره

 

 

وای امون از این غـریبی ...

 

 

 

 

حسین هاشمی 09372315154 بازدید : 5515 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)

 

 

شام غریبان

امشب به صحرا بی کفن جسم شهیدان است

                                                                     شام غریبان است

امشب نوای کودکان بر بام کیوان است

                                                                     شام غریبان است

امشب به دشت کربلا نالان یتیمانند

                                                                          تا صبح گریانند

امشب به روی کشته ها در ناله مرغانند

                                                                    چون نی در افغانند

بر خاک بی غسل و کفن رعنا جوانانند

                                                                        خوابیده عریانند

بر غربت اجسادشان عالم پریشان است

                                                                     شام غریبان است

امشب به صحرا بی کفن جسم شهیدان است

                                                                     شام غریبان است

امشب عیال مصطفی در گوشهء صحرا

                                                                        بی منزل و ماوا

اموالشان تاراج کین از فرقهء اعدا

                                                                           ای آه و واویلا

خون می رود امشب ز چشم دختر زهرا

                                                                        اف بر تو ای دنیا

آل علی ویران نشین اندر بیابان است

                                                                     شام غریبان است

امشب یتیمان جهان در گوشهء هامون

                                                                    غلطان به بحر خون

اندر هوای خاتم او بزدل ملعون

                                                                         دیوانه و مجنون

سازد جدا انگشت او آن بی حیای دون

                                                                     ای چرخ شو ویران

کی خاتم محبوب حق در خورد دیران است

                                                                     شام غریبان است

امشب به بالین حسین زینب عزادار است

                                                                    بر غم گرفتار است

امشب سکینه بر سر نعش پدر زار است

                                                                      از دیده گریانست

زهرا به دور کشته ها با خیل حوران است

                                                                   از دیده خونبار است

امشب فلک گریان به حال آل اطهار است

                                                                     شام غریبان است

امشب تن پاک حسین در قتلگاه بی سر

                                                                         در بحر خون اند

خوابیده بی غسل و کفن با اکبر و اصغر

                                                                         با یاوران یکسر

آثار ظلم خولی مردود سگ کمتر

                                                                        در کنج خاکستر

گاهی به حال دختران اندر پرستاری

                                                                         از راه غمخواری

گاهی کند در مطبخ خولی

                                                                        آن عصمت باری

از ماتمش خائف نواخوانست و گریان است

                                                                     شام غریبان است

 

 

حسین هاشمی 09372315154 بازدید : 165 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)

 

سرگذشت ظهر عاشورا گذشت(2)

چون نسیمی بود بر صحرا گذشت(2)

همره دل خیمه ها را سوختند(2)

قلبها از درد ها افروختند(2)

بر قمار عشق صدها باختند(2)

با هزران زخم خنجر ساختند(2)

مکث3ثانیه

با کمند عشق در دام بلا(2)

هر یکی سرمست از جهر و جفا(2)

گوشه ای افتاده ساقی بر زمین(2)

روی خاک فتاده قران مبین(2)

پشت ابر تیره خنجر چاک چاک(2)

پیکرش چون غرق خواهر چاک چاک(2)

مکث3ثانیه

این بدن دل بند شاه کوثر است(2)

این سرم ما از همه عالم سر است(2)

بلبلی از هجر گل بی اب اب(2)

پادگانی داشت با سجیل خاک(2)

کودکان نیمه جان سرباز او(2)

اشکهای بی امان سرباز او(2)

همچو مرغی پربه زیر گل گرفت(2)

کار او با غنچه ای بالا گرفت(2)

صلوات

 

حسین هاشمی 09372315154 بازدید : 34153 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)

 

آب می گوید حسین ، بی تاب می گوید حسین
از سر شب تا سحر مهتاب می گوید حسین
دیده می گوید حسین ، نادیده می گوید حسین
هر کجا باشد دلی غمدیده می گوید حسین
یار می گوید حسین ، دلدار می گوید حسین
روز و شب هر دیده بیدار می گوید حسین
ناس می گوید حسین ، احساس می گوید حسین
تا قیامت حضرت عباس می گوید حسین
نار می گوید حسین، بسیار می گوید حسین
این زبان تا لحظه دیدار می گوید حسین
نوح می گوید حسین، ذی روح می گوید حسین
زنده باشد هر دلی با روح می گوید حسین
شاد می گوید حسین ، ناشاد می گوید حسین
هر نسیم باد با فریاد می گوید حسین
کام می گوید حسین، ناکام می گوید حسین
فاطمه گریان به هر ایام می گوید حسین
کوه می گوید حسین بشکوه می گوید حسین
دم به دم هر شیعه نستوه می گوید حسین
جان جان گوید حسین ، هفت آسمان گوید حسین
ماه و خورشید و ستاره هر زمان گوید حسین

حسین هاشمی 09372315154 بازدید : 86179 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)

 

جوانان بنی هاشم بیایید - علی را بر در خیمه رسانید

بگوئید مادرش لیلا بیایید.مباشد مادرش لیلا بیایید.تماشای قد اکبر نمایید.

جوانان بنی هاشم بیایید - علی را بر در خیمه رسانید

بگویید عمه ش زینب بیایید. علی را بر در خیمه رساند

خدا داند که من طاقت ندارم.علی را بر در خیمه رسانم

علی جان چراغ شام تارم.فراقت برده آرام و قرارم

نچیدم حجلگاه شادی تو.ندیدم من شب دامادی تو

امیدم بود تو در هنگام پیری.عصای پیری مادر بگیری

به امیدی علی اکبر بیایید.در غم بر رخ لیلا گشاید

جوانان بنی هاشم بیایید - علی را بر در خیمه رسانید

بگویید عمه ش زینب بیایید. علی را بر در خیمه رساند

خدا داند که من طاقت ندارم.علی را بر در خیمه رسانم

منو یاذ قد شمشادی تو. منو ناکامی و ناشادی تو

منو یاد لب خشکیده ی تو.منو سوز دل تپدیده ی تو

منو اون زخمهای بی حسابت.منو اون پیکر در خون خضابت.

جوانان بنی هاشم بیایید - علی را بر در خیمه رسانید

 

حسین هاشمی 09372315154 بازدید : 1408 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)

 

(میان خیمه ها زینب)

 

میان خیمه ها زینب                       صدا می زد حسین جانم

به صد شور و نوا زینب          صدا می زد حسین جانم

میان خیمه ها زینب                       صدا می زد حسین جانم

به صد شور و نوا زینب          صدا می زد حسین جانم

چو دیدی زینب کبری  به اطراف حسین اعداع -2

بکف شمشیر و خنجرها         به غمها  مبتلا زینب    صدا می زد حسین جانم

به قربانت شود خواهر بسوی زینبت بنگر-2            دلش گردیده پرازجرع

به دشت نینوا زینب              صدا می زد حسین جانم

تقاضا دارم از یکتا -2 مرا سازد کنون اما                 نبیند نبیند  زیر شمشیرها ز جور  عشقیان 

صدا می زد حسین جانم

برای قتل تو ادوان مسلمان گشته اند این سان

تنت گشته به خون قلتان -3 به صد صدا اشنا صدا میزد حسین جانم

میان جسم تو را دارد-2   نه شرمی از خدا دارند    نه خوفی از جزا دارند    دره قوم  دغا زینب

صدا میزد حسین جانم

به امر زاده صفیان سپاهی شوم بی ایمان -2    پی  قتلت برادرت جان ز غم قندش  دو تا زینب

 صدا می زد حسین جانم

 

تعداد صفحات : 8

درباره ما
Profile Pic
تبادل لینک کنید تا امارتان بالا برود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • 0saj21mzvit6q4eitdir.jpg" alt="فروش دوچرخه ویوا " title="فروش دوچرخه ویوا " width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">فروش دوچرخه ویوا
    دوشنبه 25 دی 1391
    c82ii7nep8lg8ukun3dh.jpeg" alt="گوشی موبایل اکسپریا رای " title="گوشی موبایل اکسپریا رای " width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">گوشی موبایل اکسپریا رای
    دوشنبه 25 دی 1391
    نظرسنجی
    کیفیت وبلاگ را چگونه ارزیابی میکنید؟
    جملات طنز جوک

    آمار سایت
  • کل مطالب : 78
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 18
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 35
  • بازدید امروز : 61
  • باردید دیروز : 100
  • گوگل امروز : 11
  • گوگل دیروز : 13
  • بازدید هفته : 161
  • بازدید ماه : 408
  • بازدید سال : 8,292
  • بازدید کلی : 323,504
  • کدهای اختصاصی
    n

    پیغام ورود و خروج

    n